فان بروز | سایت تفریحی و آموزشی
حکایتی درباره خدا
امروز : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403
جستوجوگر سايت
آخرين ارسالي هاي انجمن
عنوان | پاسخ | بازديد | توسط |
جراح ستون فقرات در سنندج | 0 | 54 | dr-peymanzandi |
مرکز جوش لیزر تهران | 1 | 696 | manijoon |
جراحی بینی الان با گذشته چه فرقی دارد ؟ | 1 | 601 | manijoon |
چرا باید طراحی وب سایت داشته باشیم ؟ | 2 | 688 | manijoon |
روش صحیح نصب و جا زدن بلبرینگ | 7 | 1950 | manijoon |
الکتروموتور و گیربکس حلزونی ترکیبی کارآمد در صنعت و تکنولوژی | 0 | 254 | technotav |
فواید استفاده از لیوان کاغذی چیست ؟ | 0 | 476 | jorae |
وظیفه سیستم ESP در اتومبیل چیست؟ | 0 | 531 | avandprinter |
قیمت خرید و فروش بلبرینگ | 0 | 515 | nik952148 |
چرا جوش لیزر ؟ | 0 | 534 | nik952148 |
فروش انواع بلبرینگ و رولبرینگ های صنعتی،راهسازی،کشاورزی،ماشینی و زنجیر صنعتی و غیره | 0 | 634 | nik952148 |
زونکن و کلاسور اختصاصی | 0 | 528 | zahraafra |
خبرنامه اختصاصي فان بروز
هیچ کار خدا بی حکمت نیست ...
گویند:
روزی دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت
پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!
درراه با پرودرگار سخن می گفت:
( ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای )
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندم ها به زمین ریخت!
او با ناراحتی گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز!
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
نشست تا گندم ها را از زمین جمع کند ,
درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!
ندا آمد که:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
(مولانا)
دسته بندي: متن عاشقانه,مطالب مذهبی,
برچسب ها : دهقان,حکایت آموزنده,داستان زیبا,خدای گره گشا,پیر مرد فقیر,مولانا,شعر مولانا,مفتاح راه,داستان کوتاه,داستان آموزنده,داستان عبرت آموز,حکایتی درباره خدا,هیچ کار خدا بی حکمت نیست,خدای مهربان,god,shia,حکایت زیبا 94,و کارم را به خدا می سپارم,داستان عاشقانه,عاشقانه ها,