روزی پدری در هنگام مرگ به فرزندش گفت : فرزندم تو را سه وصیت دارم
امیدوارم به این سه وصیت من عمل کنی.
1_ اگر خواستی ملکی بفروشی ابتدا دستی به سر و رویش بکش و بعد آن را بفروش .
2_ اگر خواستی قمار بازی کنی،سعی کن با بزرگ ترین قمار باز شهر بازی کنی.
3_ اگر خواستی سیگار یا مواد مخدر استفاده کنی با آدم بزگ سالی بالای 50 سال شروع کن !
مدتی پس از مرگ پدر، پسر تصمیم گرفت خانه پدری را بفروشد
پس به نصیحت پدر آن ملک را سر و سامان داد...پس از اتمام کار
دید خانه بسیار زیبا شده و حیف است که بفروشد پس منصرف شد...
بعد خواست قمار بازی کند...پس از پرس وجو بزرگترین قمار باز
شهر را پیدا کرد . دید او در خرابه ای زندگی میکند...علتش را پرسید
گفت : همه داراییم رادر قمارباخته ام !
در انتها می خواست برود سراغ دود که با مرد60 ساله ای که
پدر یکی از دوستاش هم بود رفت سراغ دود و شروع هم کرد
و اتفاقا معتاد قابلی هم شد و گند زد به داستان ما